iran flag

بازگشت به «خویشتن» شریعتی ارتجاعی نیست

علی شریعتی، از متفکرینی است که با وجود گذشت سال ها از وفاتش، همچنان بحث ها و نقدهای فراوانی را به همراه داشته است. آذر ماه امسال انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده فنی دانشگاه تهران،  به همین منظور، در همایشی دو روزه تحت عنوان «آیین روشنگری»، مراسم بزرگداشت این اندیشمند ایرانی را بر گزار کرد.آنچه در ادامه می خوانید، گفتاری است از دکتر سوسن شریعتی، که خویشتن های موازی شریعتی را می کاود و در این کاوش، خویشتن کویری را مبنای کار قرار می دهد. به باور وی، برای فهم پروژه ی علی شریعتی و ایده «بازگشت به خویشتن» او، لازم است بدانیم صحبت از کدام خویشتن است:

در دهه های 50 و 60، نقد این بود که رویکرد شریعتی به دین، رویکردی سکولار و کارکردی است و دین را صرفا به بعد اجتماعی اش تقلیل می دهد. در دهه هفتاد، رویکرد ایدئولوژیک به دین تلقی شد که رویکردی اکثری و تعمیم دهنده به تمام ساحت ها و همچنین بنیادگرایانه بود. در زمانی نقد این بود که شریعتی تیغ انتقاد را بر دین و فرهنگ داشته است و نسبت به حکومت شاهنشاهی بی تفاوت بوده. اما در زمانی دیگر، گفته می شد که شریعتی انقلابی بود. شور بود و شعور نبود و به همین دلیل برنامه‌ای برای دوران سازندگی ندارد. همچنین به او نقد شد که نظامش سیاه و سفید است و سیستم ساز و متصلب است و انسان کلیشه‌ای می سازد. بعدها گفته شد او اندیشه ای پارادوکسیکال دارد و ره به حقیقت نمی برد.
 
 سه گانه های «خویشتن» شریعتی
شریعتی خود نیز تقسیمی سه گانه از آثار و «خویشتن» هایش دارد: اجتماعیات، اسلامیات و کویریات و می گوید «اولی به کار مردم، دومی به کار من و مردم و سومی تنها به کار من آمده است.» این تقسیم در مراجعه نسل های گوناگون به شریعتی هم دیده می شود. در دهه 50، کتاب های اسلامی شریعتی از همه پرتیراژتر بود. اما امروز کویریات شریعتی بیش از همه خوانده می شود. لازم است من نیز مشخص کنم که کدام شریعتی موضوع بحث امروز من است.یکی از موضوعات مسلط در اندیشه شریعتی «خویشتن» در جبهه های مختلفش است. با توجه به آنکه امروز بیشتر از همه، «منِ» بریده از «ما»ی اجتماعی و بریده از «ما»ی مذهبی سنتی و «منِ» درگیر با خودش است که به شریعتی رجوع می کند، لازم است ببینیم این من کویری در آثار شریعتی چیست، با من های دیگرش چه نسبتی دارد و تا کجا می توان اینها را در برابر هم علم کرد. پروژه ی خویشتن یابی و خویشتن سازی و بازگشت به خویشتن شریعتی را تا چه حد می توان در نسبت با خویش کویری او دید؟ شاید بتوان از این مدخل بسیاری از بدفهمی ها را مشخص کرد. زیرا تا وقتی که این خویش مطرح نباشد، خودسازی و بازگشت به خویش نیز مفهوم نخواهد شد.
 آیا این خود، خودِ دیروزی است؟ آیا خودِ ایدئال شده ی ملی و مذهبی است که فراموش شده و کافی است آن را به یاد آوریم؟ یا قصه ی جان کندن و پوست انداختن و ساختن دوباره خویش است و بنابراین خودیابی، قبل از خودسازی ناممکن است؟
من تکیه ام را در این گفتار بر نوشته های کویری شریعتی می‌گذارم. زیرا در آنجا شریعتی معطوف به مخاطب نیست و در نتیجه رهاست. این خویشتن، دغدغه امروزی ما نیز هست. زیرا در زمانه ما، فردیت و بی اعتنایی به امر اجتماعی سر زده است.خویشتنی که شریعتی در این نوشته های کویری نشان می دهد را در سه ساحت باید فهمید. ساحت اول جایی است که پرسش از «من کدام است؟» سر می زند و دوم مسیری است که این «من» باید برای خویش یابی و خویش سازی طی کند. این مسیر همان رهایی از زندان های چهارگانه طبیعت، تاریخ، جامعه و خویشتن است؛ مسیری که من قرار است خالق خود شوم. ساحت سوم، همان  امکان سر زدن راه سوم و تیپ جدید است.پس چنان که پیداست، گام او مفهوم اگزیستانسیالیستی دارد. شریعتی می گوید آدم با خوردن میوه ممنوع انسان شد و کسی که کویر را می خواند انگار میوه ممنوعه می خورد. به نظر شریعتی، در جامعه ای که هنوز میوه های مجاز خورده نشده است، خوردن میوه ممنوع جایز نیست. پس ظاهرا همگان نباید آن را بخورند. میوه ممنوع در اینجا یعنی میوه خودآگاهی، یعنی فرشته نبودن و گناه کردن و نه گفتن به خالق و هبوط و پرتاب شدن از بهشت بی خبری و جدایی. پس به دنبال آن، مفاهیمی مثل غربت و بی خبری و بیگانگی بر می آید و مسئولیت و آزادی آغاز می شود.اما من کویری، علاوه بر این، بعد تاریخی نیز دارد. کویر، تاریخ و تمدن ماست و تمدن لم یزرع است. جایی است که ما با برهوت سر و کار داریم و مفهوم تاریخی هم داریم.
اما این من کدام است؟ این سوال به کرّات در کویریات تکرار شده است: «دکارت می گوید من شک می  کنم پس هستم …. گر دردْ "بودن" یا "نبودن" بود که آسان بود و چه آسان دوا می‌شد، اما " کدامین بودن" شکِ دردناک و هول انگیزی است…» اینجاست که من کویری دردناک و تراژیک می شود. «خود را در خویش گم کردن و نیافتن و، بدتر از این، از میان چندین چهره ی مشکوک و فرار و نامأنوش خود را به یقین و اطمینان بازنشناختن رنجی است که در تصور نمی گنجد و من آن را در دل احساس کرده ام…» من چندین نفرم و نمی دانم کدامم. زیرا دچار پارادوکس های بسیارم. یکی از این پارادوکس ها، پارادوکس تاریخی است: من شریعتی هم در دوره رنسانس به سر می برد و به لوتر نیازمند است، هم قرن بیستمی است و جنگ جهانی و آشویتس را دیده است. همچنین میان شرق و غرب و دل و عقل در تلاطم است و میان وضعیت انسانی و موقعیت اجتماعی اش سازشی نیست. کدام را انتخاب کند؟ مبارزه را یا تنهایی و خلوت نشینی؟
«من از مدت‌ها پیش متوجه شده‌ام که یکی نیستم. شعر ابوالفضل سحابی یادت هست که مرا نقاشی کرده بود؟ می‌دیدم که چندین منم. یک من زاده مدینه که قبله‌اش کعبه است و ایمانش در حرا بسته شده است و روح و هیجان و احساسش در زیر دست‌های ابراهیم و موسی و مسیح و محمد و علی و ابوذر و سلمان و عمار و یاسر و سمیه… شکل گرفته است. یک من بیگانه با مدینه، که آنجا را نمی‌شناسد، ایمان را احساس نمی‌کند. سراپا عقل است و منطق خشک است و فلسفه است و دو دو تا چهار تا. زاده آتن و پرورده سقراط و همچنان آمده تا افلاطون و ارسطو و بوعلی و ابن رشد و ابن خلدون و رفته تا هگل و دکارت و کانت و سارتر و افتاده در علم و سر درآورده از سوربن. یک من بیگانه با این هر دو…. یک من فکر می‌کند. من دیگری هست که احساس می‌کند. من دیگری است که عصیان می‌کند و من‌های دیگر و من‌های دیگر که همه هستند، اما دروغین. منِ راستین، دیگراست. کدام؟ اینجاست که ناچار از گفتن می‌مانم.»
شریعتی برای پاسخ به همین من های چندگانه است که شاندل را خلق می کند و برای آنکه آن را باورپذیر کند حتی به کتابش و به صفحه اش ارجاع می دهد می دهد. چرا او را خلق می کند؟ چه زیستی است که پنهانش می کند؟ آیا برای مصلحت اجتماعی است یا آنکه جایی باز کند برای آنکه آزادانه باشد؟
ساحت دوم، مسیری است که این من باید برای خویش سازی طی کند و پیش شرط هایی دارد: «همه کلیشه های خویشتن-محور را به کنار گذاشتن، تردید انداختن در نقاط عزیمت دیروزی، قربانی کردن همه من هایی که بی حضور من شکل گرفته اند و … چه خوب است آفریدگار خویش بودن». پس بازگشت به خویشتن شریعتی، بنیادگرایانه و ارتجاعی نیست. بلکه با یک «نه» به تمام گذشته و زندان ها آغاز می شود و پراکسیس لازم است تا تو آفریدکار خویش شوی. به این معنا تجربه خود-خداوندگاری پیش می آید.در اینجا به مرحله سوم می رسیم که تجربه راهی جدید است. در اینجا تجربه فرد دین دار دوباره طراحی می شود و صورت بندی انسانی از قدس و صورت بندی قدسی از انسان در اینجا دوباره تعریف می شود. شریعتی البته نمی خواهد این راه سوم را نام گذاری کند.در این صورت بندی جدید که انسان فردیتی یافته است، در نسبت با قدس در جایگاه دیگری قرار می گیرد و تجربه دینی، تجربه ای پر تنش می شود. در اینجا همه چیز از انسان آغاز می شود و مفاهیمی مثل عبد و عبید و تسلیم معنای دیگری می یابند. انسانی که هبوط کرده، نه گفتن را بلد است.
 
 آثار شریعتی تک ساحتی نیست
شریعتی در یکی از نیایش های خود چنین می گوید: «خدایا: می دانم که اسلام پیامبر تو با "نه" آغاز شد و تشیع دوست تو نیز با "نه" آغاز شد (نه ای که علی در شورای عمر در پاسخ عبدالرحمن گفت). مرا ای فرستنده محمد و ای دوستدار علی، به "اسلام آری" و به "تشیع آری" کافر گردان.» کسی که نه گفتن را یاد گرفته در اجتماع نیز چنین می کند و به اشکال سلطه نه می گوید و به خودآگاهی می رسد. اینجاست که پراکسیس، جانشین خدای باستانی می شود و پراکسیس و عمل، خالقِ من می شود.این تجربه من سوم تفاوت هایی با تجارب عرفانی و خلوت نشینی دارد. زیرا شریعتی حتی در تنها ترین وضعیتش هم از یک نقطه وحدت بخش سخن می گوید و می گوید تمام زندگی من بر سر یک حرف گذشته است: مردم. پس این خویشتن کویری، بریده از غیر هست، اما خزیده در خویش نیست. همچنین در این تجربه عرفانی، انسان، محور است و ذوب و محو نمی شودهمچنین باید توجه داشت که این فرایند خودیابی و خودسازی، در یک دیالکتیک میان خودیابی و خودسازی پیش می رود؛ یعنی میان یک حافظه و یک انتظار. از یک طرف خاطره ازلی یک وحدت است و از طرفی رو به فردا دارد. از یک طرف خودش خود را می سازد منهای دیروز و از طرف دیگر به دنبال دیروز هم هست.بنابراین خوی کویری اگرچه خلق دوباره خویش است، و ناظر بر خویشهای اجتماعی و دینی است ، یک خوی است در سه جلد. باید توجه داشت که شریعتی یک دوره عرفانی و دوره بعد فعال سیاسی نبوده؛ بلکه همه اینها را با هم پیش برده است. شریعتی در زمانی که ابوذر را می نویسد، شعر هم می گوید. در نتیجه نوع انسان اجتماعی تک ساحتی نیست. شریعتی مومنی است که خود معمار کعبه ایمان خویش است. از کویر باید گذشت برای آنکه دوباره به اجتماع و تاریخ بازگردی. این بازگشت، عصیان علیه خویشتن است. به همین دلیل شریعتی کویر را چنین به پایان می رساند:
«در آنجا من و عشق و خدا دست در کار توطئه ای خواهیم شد تا جهان را از نو طرح کنیم. خلقت را بار دیگر آغاز کنیم. در این ازل دیگر خدا تنها نخواهد بود. در این جهان من دیگر غریب نخواهم ماند. این فلک را از میان برمی داریم، پرده غیب را بر می داریم، ملکوت را به زمین می آوریم. بهشتی که در آن درختان همه درخت ممنوع اند، جهانی که دست‌های هنرمند ما معمار آن است…»
 
http://www.hemayatonline.ir/detail/News/4870

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.