مناظره
سردفتری در دیاری سند باز میزد
باری بازرس آمد . سردفتر گفت :
در این محضر چندی قوت خورند و معاش همی کنند .اگر چشم اغماض بر صفحه مکدرمان نبندی جملگی بی قوت و روزی مانند .
بازرس گفت : روزی رسان خداست برادر
که حق فرمود نحن رزقناکم . چنانکه عیسی بن مریم میگوید پرندگان را نگاه کنید نه دانه می کارند ونه درو میکنند ولی روزی آنها میرسد .
سردفتر گفت : آری لیکن امیر مومنان توصیه به تلاش و همت برای کسب روزی نموده است .
بازرس گفت : آری ولی نه تلاش حرام
سردفتر گفت : مگر نه اینکه در شرع ،شارع فرمود ، سارق مضطر را حد ساقط است . چه فرق است میان سردفتر مضطر و سارق مضطر
آیا پسندیده نیست که حال دریابی و قیل و قال رها کنی .
بازرس گفت : نعاذبالله که فتوی میدهی ای خبیث
سردفتر گفت : فتوی من ندهم شکم گرسنه دهد که معصوم فرمود کادالفقر ان یکون کفرا
لیکن عقل ناطق فتوی داد که عیال و فرزند را بی طعام نگذارم
کلما حکم به العقل حکم به شرع
بازرس گفت : اگر راست گویی که صواب در آخرت دهندت ، اگر هم تعرض کردی تعزیر شوی
سردفتر گفت : ای برادر نشنیدی که رحیم فرمود : والعافین عن الناس و الله یحب المحسنین
بازرس گفت : به خدا توکل کن که خدا بهترین تکیه گاه است
سردفتر گفت : میکنم اما بزرگان گفته اند با توکل زانوی اشتر ببند
باری
بازرس قلم از جیب برون کرد و گزارش تگاشت .
کار بشد و سردفتر مایوس منعزل
آن که مرا اینچنین لب به سخن بازکرد ناله جان را حزین در قلم آغاز کرد
جامه سردفتری بر تن تو دوختند در دو جهان بعد از این کام و زبان سوختند
گر تو حکایت کنی بازرسان چیستند ؟ لطف سخن برده ای گو به جهان نیستند
رخت بقا میزنیم ، جان به جفا میزنیم محضر اسناد را رنگ صفا میزنیم
ساحته ینبغی رحمتنا فی الشفاء جمله سردفتران در طلبش فی البقاء